در بیمارستان بستری شدم.گفتن برای تنگی نفسم باید تحت نظر باشم

مجبور شدم زنگ بزنم به رئیسم و بگم مامانم مریضهیه ربع بعد زنش زنگ زد و مامان همه چیز رو لو داد

چقدر بده وقتی که دیگران همه چیز رو بفهمناونوقت یه جور دیگه دوستت دارنیه جور دیگه رفتار می کنن.وقتی که بفهمن باهات غیر معمولی رفتار می کنن

از بعد مرخصیم می ترسم .احتمالا برام دلسوزی می کنن.بعدش من همه چیز رو لو میدم بعدش اخراج میشم.بعدش "اون" دلیل موجهی برای دوست نداشتن من پیدا می کنهبعدش تنها می شماونقد تنها که در سایه خودم محو میشم.

می ترسمراستش نه از بیماری.از تغییر کردن رفتار آدما با من.نباید تحت استرس باشم.نباید بدنم عفونی بشهنباید دز داروم تغییر کنه.نباید فکر کنمباید زنده بمونم.در هر شرایطی ماهی کوچولو باید به دریا برسهنباید به جایی گیر کنه یا چیزی گولش بزنهماهی  کوچولو شنا کن شنا کن شنا کن.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

xxx سایت دهم تجربی،کانال تست دهم تجربی Ron علی خانزاده مجله توریست tourism_magazine مدیریت کارهای شخصی و سازمانی کویر پلاس فرناز دادستان دانلود رایگان