یادداشت 24



من و "اون" دیگه حتی به هم سلام  نمی کنیمامروز بعد از 10 روز بالاخره اومد به همه سلام کرد جز منچقدر ازش بدم اومدچقد ناراحت شدمچقد فراموش کردن سخته.

تنهام تنهام تنهام تنهامادم وقتی مریض باشه همیشه یه مانعی هست تا نتونه به آرزوهاش فکر کنهاحساس می کنم جایگاه من در محل کار مثل خانه ی عنکبوت سست و متزل شده.چقد از همه چیز متنفرم.کاش می شد دیگه سر کار نرم.کاش دیگه درد نکشم.کاش برم یه جای خیلی دورمامان میگه ببرمت امامزاده شفا بگیری.من دلم برای خودم می سوزه چون هیچکسو ندارم که دلش برام بسوزهچقدر تنهایی ادامه دادن


چهارشنبه سوری مبارکالبته من با این حالم باید پاشم برم سرکارتف 

چهارشنبه سوری!  وقتی که از روی 7 تا کپه آتیش می پری و هی با خودت می گی :سرخی تو از من ؛زردی من از تو! 

چه خوبه شاد بودنچه خوبه در یه دنیای عاشقونه زندگی کردنچه خوبه از ته دل خندیدنچه خوبه آش درست کردم و کنار هم بودن آخ که چقدر کنار هم بودن خوبه .

فلسفه آتیش چهارشنبه سوری شاید همینهکه به جای اینکه همو بسوزونیم شادی ها مونو با هم تقسیم کنیممی دونم دختر بدیممی دونم وقتایی که از بیماریم کلافه ام و بهت سخت می گذره مامانو مقصر می کنم و بهش غر می زنم که چرا منو بدنیا آوردیمن خودمو سبک می کنم اما مامان شبیه همون 7تا کپه آتیشا می سوزه و خاکستر میشه

سال جدید دو شب دیگه استبرای تموم دنیا آرزو می کنم که شاد باشن.سلامت بشن و به آرزو هاشون برسن.دلم می خواد که سال جدید یه کار بهتر داشته باشمسلامتیمو بدست بیارمشادتر باشمو روزای خوبی رو تجربه کنم.امسال سال خوبی برام بودچون دستم توی جیب خودم بود،دو تا شغل داشتم، توی دو تا مسابقه داستان و شعر مقام گرفتم و کتابم چاپ شد،قوی تر شدم، تونستم با پول خودم برم باشگاه بدنسازی،40تا کتاب خوندم و یه عالمه کتاب خریدم،مستقل شدم و کمی حالم خوب شد.سال جدید و سال های بعدش یه امتیاز مثبت برای همه ماهاست تا بهتر و زیبا تر بسازیمشون و حسرت هیچی رو نخوریم

سال نو مبارک!


به نظر می رسه که "اون" خود درگیری دارهبهش سلام می کنم جواب نمیده.پوزخند می زنه و زیر لب ورد می خونهنکبتفکر کرده برام مهمهخیالشم نمی رسه این کاراش به پشتمم نیستآدم دو شخصیتی 

حالم خوبه.البته تا الانکسی نمی دونه بعد ها چی میشهکسی نمی دونه و این خوشحالم می کنه چون همه مون در مقام برابر قرار می گیریم.

باید کمتر کار کنم تا کمتر خسته بشمباید به بدنم فرصت بدم تا خودشو ترمیم کنهباید منتظر بود همون طور که زمین برای رسیدن بهار صبر می کنهراستی چهارشنبه سوری مبارکمن هنوز حقوق نگرفتم


دیروز نرفتم سرکار! حالم خوب نبود.امروزم نیست.ولی مجبورم برم.به مامان گفتم.فقط به جونم غر زد.

بسه دیگه نا امیدی و حرفای پوچ.

دیروز ناراحت بودم. گفتم برم بیرون پیاده روی مخصوص کنار رودخونه.روی تخته سنگ محبوبم.هندزفری رو گذاشتم گوشم و شروع کردم آهنگ های غمگین رو گوش دادن.قشنگ رفته بودم توی حس و حال چس ناله ایم که یهو آهنگ "جان جانان" اندی پلی شدیعنی تر خورد به فضای معنویم واقعاحالا نمی تونستم خنده امو جمع کنم وسط خیابون

هیچی دیگه رفتم کنار رودخونه و دو چیکه اشک ریختم و برگشتم.

نمی دونم فکر کنم عفونت کردمتنم درد می کنه.خلاصه یه وضع عجیبیبه مامان گفتم منو ببر دکتر گفت دفترچه نداری

کسی چه میدونهشاید حال منم شبیه 

پ.ن: برام دعا کنید این دم عیدی

پ.ن2: کتابم چاپ شد.مبارکا


اگر و اما های بسیاری در زندگی همه ما وجود داره که هر کدومش می تونست علت و معلول یه واقعه در زندگیمون باشهدر این مواقع خیلی سخته که افسوس نخوری و آه نکشی

اگه پدر داشتم، اگه مریض نبودم،اگه پول داشتم و مجبور نمی شدم برم سرکار،اگه زیبا بودم، اگه کاریزما داشتم،اگه منو دوست داشتن،اگه ازدواج می کردم،اگه اگه اگه

بعضی وقتا نمی تونم این اگه  ها رو کنترل کنم.اگر چه من هم مثل بقیه مقصر وقوع برخی اتفاقات نبودم اما بازم خودمو سرزنش می کنم که شاید تقصیر خودم بوده

دوست من! واقعیت اینه که زندگی واقعی میدون مبارزه با مشکلاته.تا قوی بشی.تا بتونی علاوه بر حق خودت از حق دیگران هم دفاع کنیی.زتدگی واقعی ینی کاری کنی تا عزیزانت اسیر "اگه ها" نشن!

پس قهرمان باش حتی اگه تعداد مخاطبینت انگشت شمارن!

"اون" منو تحویل نگرفت! بهش سلام کردم ولی جواب سلامم رو نداد.برام عجیب بود که چرا دیگه ناراحت  و عصبی نشدم، دیگه احساسی بهش ندارم! 


خوبم!نگران نباشید

چه خوب میشد آدم به اونیکه عاشقشه برسهواسه تموم لحظه های کوتاه عمر.بودن در کنار کسی که بهت احساس خوبی میده و دو طرف بهم علاقه دارن شیرین و هیجان انگیزه

کم کم داره عید میشه.دلم برای خیلی چیزا تنگ شده.برای دانشگاهمریم.جوونی.دوره 20سالگیسعیدعشق های یهوییتنهایی.سکوت.خودم.

دلم برای همه چیز تنگ شده

یک هفته تا آخر امسال موندهتوی این هفته دلم می خواد شاد باشم آرزو کنم که بتونم ازدواج کنم و یه زندگی ساده داشته باشمتوانایی بچه دار شدن رو با وجود بیماریم به دست بیارم.بتونم یه زن قوی و مستقل بشم . روز هایی پر از خوش شانسی و برکت داشته باشم.دوست پیدا کنم  کتاب های جدید بخونمدوست داشته بشمکسی منو در روز تولدم غافلگیر کنه عزیزانم منو بغل کنن.آرزو می کنم که حالم بهتر بشه و کتابای بیشتری چاپ کنم.آرزو می کنم که خورشید بتابه روی روزای تاریکم و من مثل آفتاب گردون دورش بچرخم

برای همه آرزوی سال خوبو دارم! بوس


تنگی نفس دارم! اوف شدم درست مثل قبل از عملم.دوباره توی گلوم دارم خفه میشم.چیکار کنم؟! کلافه ام ،کاش خوب بشم.

مرخصیم تموم شد و اومدم سر کار، امروز توی مدرسه جشن نوروز ،غذای سالم و آش پزون بودسرزندگی ،زندگی و ذهن بی دغدغه در وجود این دخترا موج میزنهبه نظرتون منم یه روزی خوب میشم؟ در حال حاضر که روزی یک چهارم قرص میخورم،شاید باید بیشترش کنم،شاید نه.نمیدونم.خسته ام 

به نظر می رسه سر کار جدیدم خانم صندوق دار جدید شیفت صبح حسابی محبوب شده چون علاوه بر کارای صندوق داری کارای درست کردن سفارش مشتری رو هم انجام میده.احساس خطر می کنم.

پ.ن: همیشه با شمع روشن و در کنار آب دعا کنید تا براورده بشه

پ.ن2:گرسنمه


دلم برات تنگ شدهدلم برات تنگ شدهدلم برات تنگ شدهدلم برات تنگ شده

چرا هرجا رو میبینم تویی؟ چرا باورم نمیشه که رفتی؟چرا یادم نمیره تو رو؟ کجایی سعید؟


رفلاکس معده دارم.از دیشب تا حالا .اعصابم خردهتازه الان فهمیدم باید برای دریافت کتابم پول بریزم دوباره .اوف خسته ام.نا سلامتی دو روز پشت هم مرخصی گرفتم که ریکلس کنم ولی انگار فایده نداره.خدا کمکم کنه

از در و دیوار برام خواستگار می باره.بچه های مدرسه ام اصرار دارن منو به عک و فامیلاشون شوهر بدن،مامان میگه رد نکن.شاید بینشون گزینه های خوب باشه.میگم به ازدواج فکر نمی کنم.حرف زور توی کتم نمیره.مسئولیت پذیر نیستم.نمی خوام گیر یکی مثل بابام بیفتم.من می ترسم .

گاهی وقتا به این نتیجه می رسم قوی بودن به منزله ی نترس بودن نیست.اتفاقا ادم قوی هم باید بترسه.باید گریه کنه باید جا بزنهچون اینجوری می تونه برای مدت بیشتری مقاومت کنه.می دونی .نباید از آدم قوی های زندگیمون انتظار آدم آهنی بودن یا سوپر منو داشته باشیم.یادمون باشه اونا هم آدمن و دلشون می خوان بعضی وقتا حمایت بشن.جا بزنن و یا حتی از همه چیز فرار کننمن ازینکه ترسو ام خجالت نمی کشم دیگه

.می شنوی؟صدای بهار نزدیکه دیگه زمستون تموم شد.دیگه سرسبزی و زندگی فرا رسیده.فردا توی مدرسه می خوان آش چهارشنبه سوری بپزن .به مامان گفتم یه کاسه بزرگ برام جدا کنه   .

دوست من!تقلا نکن که زودتر از زندگی ای که داری خلاص بشی.امید وار نباش و آرزو نکن هرچه زودتر این روزات بگذرهچرا که همین دقیقه هایی که سپری می کنی جزیی از زندگی و عمر توعه.جزعی از خاطره فردا که می تونه تلخ یا شیرین باشه.

تصمیم گرفتم به جای خرید لباس عید برای خودم برای چنتا از بچه های نیازمند مدرسه چیزی بخرمبیشتر از لباس نیازمند حال خوب درونمم.

با اجازه


مامان یه کار بدی کرد!

مامان دیروز به ساقی-همون دختر دبیرستانی که عاشق سلنا گومزه -گفته برو به داداش دکترت بگو بیاد خواستگاری مهدیه من راضیش می کنم  وقتی ساقی اینو امروز بهم گفت از خجالت آب شدم

دو روزه دارم عرق نعنا می خورم چون نفخ دارم و شکمم باد می کنهچاقم.64 کیلو ، دوران دانشجویی58 کیلو بودم و حالا هرچی چربیه فیکس مونده و داره تبدیل به عضله میشهاوف

به خودم می گم مریم دلش برام تنگ نمیشه؟؟ جواب میدم نه.   اون دلی ندازهاون یه گاوه

نزدیک عیده کتاب نمی خونمفیلم نمی بینمسرگرمی ندارمخدایا مشکلات رو بر من آسون کن.آمینامیدوارم سال جدید سال متفاوت و جذابی برای همه مون باشه


ما ز یاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

آیا اگه زمان بگذره روزگار شادتری خواهم داشت؟ آیا مورد توجه و حماست قرار می گیرم؟ 

یه زن هرچقدر قوی و موفق باشه نیاز داره تا حمایت عاطفی بشه تا روحش نمیره و فرسوده نشه! احتیاج دارم حمایت بشم! 

نزدیک عیده! همه چیز در حال جوونه زدن و تازگیه.درختای شکوفه دار شبیه جام الماس شکوه خودشون رو به  نمایش گذاشتنتازه شدن،تغییر کردن،رشد کردن،غمگین نبودن.می خوام همه چیز تغییر کنه.می خوام دیگه برای کسی کار نکنم جز خودممی خوام غمگین نباشم.می خوام خنده هام واقعی باشه

الان شبیه یه شیشه نازک شدم؛شیشه ای که از درون خالیه و با یه تلنگر کوچیک آماده شکستنهدارم می شکنمعید داره از راه می رسه فک نکنم چند روز مرخصی داشته باشمفک نکنم حالم به بهترین حال تغییر کنهدلم می خواد برماز همه جا"سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو-گر دهد دست که دامن ز جهان برچینم"

متعلق نبودن به هیچ چیز چقدر می تونه لذت بخش باشه.لمس لحظات تنهایی و غوطه خوردن در اون حالا شده یکی از آرزو های منخدایا توکل بر توکمکم کن که از پا نیفتم


کاش ناگهان معجزه اتفاق بیفته

دلم می خواد مشکلاتم تموم بشه.من میدونم آدم خوبی نیستممی دونم یه تخته ام کمهچرا با "اون" قهر کردم و دیگه سلامش نمی کنم؟ چرا با خواهرم قهرم؟ چرا با صندوقدار شیفت صبح مشکل دارم؟؟؟ از خودم بدم اومده و نمی تونم بخوابمدلم برای خودم تنگ شده!

کاش ناگهان معجزه بشه

برام دعا کنیدتا مشکلاتم حل بشه و خود واقعیم رو پیدا کنم.


اوضاع خوبه! بهتر از قبلو من همچنان شنا می کنمتعطیلات هم تموم شد و ما سیزده رو بدر کردیمچند سال قبل .من آدمی بودم به شدت وابسته،ترسو،تو سری خور و شکست خورده در هر چیزینمی خوام بگم الان ایده آل شدم ولی لا اقل الان مامانم دیگه بهم نمیگه آویزوون

من روزای خوب گذشته رو از دست دادمروزای حال خوبروزای بی دغدغه گیروزای شادابیولی فکر می کنم چیز های مهم تری رو بدست آوردم.صبرتلاش و باور داشتن به خودم.من صبر می کنم و دنیا رو از دریچه ی واقعیت می بینم.هرگز خیال بافی نمی کنمو به هیچ مردی وابسته نمی شم


یک سری چیز ها بدون تجربه کردن هم قابل فهم و درک هستند! من مادر نیستم ولی می تونم اونو  درک کنم.درست شبیه احساسیه که به فرشم دارم.فرشی که  یکسال و نه ماه براش زحمت کشیدممادر بودن احساسیه درست شبیه احساس مالکیت به شعر هاممن مادرم وقتی لبخند میزنم و برق عشق و تحسین رو در نگاه مخاطب خاصم می بینم فردا بوفه باز میشهفردا میرم باشگاه.فردا شروع دوباره است برای ساختن خاطره های جدید و منحصر به فرد منفردا من دوباره مادر 300 تا دانش آموز میشم.


"گرگ شدن" و "گرگ بودن" نیاز به زمان دارهنیاز به زمان و تجربه تا فرد بتونه از خودش در برابر اتفاقات دفاع کنهمن دارم گرگ می شمهرگز به کسی اعتماد نخواهم کرد.

دوباره مریضممی دونم اعصابتون خرد میشه وقتی من هر دفه میگم حالم خوب نیست .ولی تصور کنید نتونید نفس بکشید و برای نفس تقلا کنید ، از تنظیم کردن دز قرصتون درمونده بشین و در عین حال برید سر کار کار کنید و به مشتری ها لبخند بزنید.انگار که اتفاقی نیفتاده.چقدر دلم می خواد برم خونهچقدر دلم می خواد به نفس راحت و از سر آرامش بکشمبرام دعا کنید تا این گرگ مریض بتونه زنده بمونه

مشکلاتم همیشه خود به خود و با صبر حل می شناما من بی طاقتم.من برای سلامت شدن و یک زندگی بی دغدغه بی طاقتماون روز کی از راه می رسهکسی نمی دونه من این بهار و این تابستون رو پشت سر میگذارم یا نه.اما ادامه میدم حتی اگه نفس کشیدنم سخت باشه.اگه هر روز نا امید بشم بیفتم رو زمین و به گریه بیفتم بازم بلند میشم.دوباره دوباره دوبارهچرا که هر مشکلی می تونه حل بشه و هر دردی تسکین پیدا کنه


هنوز خوب نیستم.دو روزه بستری شدم.هنوز وضعیتم ثابت نشده و دز قرصم تنظیم نیستراستی سرکارگر و زنش که گفتن میان ملاقاتم نیومدنچقد بده آدمو برای کار بخوان.

فردا نباید برم بوفهساندویچ سفارش ندادمراستی اتفاق عجیب اینکه صندوقدار شیفت صبح که من باهاش مشکل داشتم و ازش بدم میومد زنگ زد و حالم رو پرسید!

من چیکار کنم؟چه کاری ازم بر میاد؟ به نظر میرسه هر لحظه در حال از دست دادن زندگیم هستمپول.سلامتیکارخوشبختی.افکار.

و آیندههر لحظه نابود میشن و هر لحظه از خاکستر آرزوهام ققنوس جدیدی بدنیا میادچقدر می ترسم.چقدر تنهایی احساس غریبیهمی خوام برم خونهمی خوام برگردم به زندگی

ماهی چشماتو ببندچون داری وارد یه موج بزرگ میشیفکر کن که این یه سرسره آبیه.ازش لذت ببر تا به دریا برسی


هنوز بیمارستانم.بخش اعصاب

سرکارگر زنگ زد و گفت بر نمی گردی سرکار؟ گفتم نمیدونم دکتر گفته باید تحت نظر باشمگفتم منیزیمم بالاست و آسم دارم.من دروغ گفتمچون میدونم اینو بهونه میکنه تا اخراجم کنهمیدونم قراره اخراج بشم واسه همین استرس دارم و حالم خوب نمیشه.

گریه می کنم چون تنهامچون مریم خواهرم به خودش زحمت نداد تا بیاد ببینتم.چون فامیلا نیومدنچون مامان می خواد بره مدرسه فردا و من بیمارستان بمونم.گریه می کنم چون تنهام و نمیدونم قراره چی بشه

مبارزه با مقدرات ادمو فرسوده می کنه.شاید این سرآغاز یه ماجرای جدید در زندگی من باشهشاید قراره یه اتفاق تازه رو تجربه کنم.خدایا کمکم کن تا کم نیارم


در بیمارستان بستری شدم.گفتن برای تنگی نفسم باید تحت نظر باشم

مجبور شدم زنگ بزنم به رئیسم و بگم مامانم مریضهیه ربع بعد زنش زنگ زد و مامان همه چیز رو لو داد

چقدر بده وقتی که دیگران همه چیز رو بفهمناونوقت یه جور دیگه دوستت دارنیه جور دیگه رفتار می کنن.وقتی که بفهمن باهات غیر معمولی رفتار می کنن

از بعد مرخصیم می ترسم .احتمالا برام دلسوزی می کنن.بعدش من همه چیز رو لو میدم بعدش اخراج میشم.بعدش "اون" دلیل موجهی برای دوست نداشتن من پیدا می کنهبعدش تنها می شماونقد تنها که در سایه خودم محو میشم.

می ترسمراستش نه از بیماری.از تغییر کردن رفتار آدما با من.نباید تحت استرس باشم.نباید بدنم عفونی بشهنباید دز داروم تغییر کنه.نباید فکر کنمباید زنده بمونم.در هر شرایطی ماهی کوچولو باید به دریا برسهنباید به جایی گیر کنه یا چیزی گولش بزنهماهی  کوچولو شنا کن شنا کن شنا کن.


فردا مرخص میشم.البته احساس نمی کنم که حالم خوب شده باشهدارو اذیتم می کنه

در حال حاضر در اتاق بستریم با سه تا مریض لگن بگیر محاصره شدمعامل عفونت برام سم کشنده ست.هوای گرم عامل دوم مسمومیت منه.استرس عامل سوم تشدیده

در هر حال سر کارگر و خانومش امروز اومدن ملاقاتم و صراحتا اعلام کردن جامو به کسی ندادن و خبری از اخراج شدن نیستزنگ زدم به داروخونه و گفتن داروی خارجی منو دارن.یکی از کساییه که بیماریه منو داره بهم گفته اسپری سالبوتامول برای وقتایی که نفسم تنگ میشه موثرهدکتر گفت تو داری خوب میشی داری خوب میشی و هیچ کدوم از اعضای بدنت درگیر نشدهو چون بدنت قوی تر شده داره نسبت به دارو واکنش نشون میده ولی تو حق نداری تا سه سال آینده دارو نخوری یا دزش رو تغییر بدی.

من می فهمم ولی آیا همه دور و بریام می فهمن چه دردی می کشم؟؟ 

تابستون فصل قشنگیه! فصل دویدن روی ماسه های خیس و داغ ساحل.فصل دراز کشیدن روی چمنی که از گرما بوی قرمه سبزی گرفته.فصل رقص نور پشت پلکهای بسته ی خواب بعد از ظهرهبی صبرانه منتظرم تا دوران گذار بیماریم تموم بشه تا من هم از تابستون و تموم موهبت هاش لذت ببرممامان صبح زود رفت مدرسه و بوفه رو اداره کردتنها بودم.و تنهایی چقد عجیبه.چون کسی نبود براش ناز کنم پس خودم بلند شدم و کارامو کردم در نتیجه خستگی و کسلی ازم پرید و یکمی سرخوشم

در حال حاضر ماهی کوچولوی ما به برکه ی آرامش رسیده.ولی حالا حالاها مونده تا به دریا برسهبراش دعا کنید.هم برای ماهی کوچولو  و هم برای تموم ماهی های سرگردون دنیابوس بوس

پ.ن:ملاقلتی ها نمیرن.اعصابمو خرد کردن.فس فس گریه.اه اه

پ.ن2مامان هنوز نیومده


خسته شدم! از بیمارستاناز تنگی نفسم که به کندی خوب میشهخسته شدم

مامان منو ول کرد به امون خدا تا بره سرکارشگفت غروب میادتا اون موقع من تنهایی چیکار کنم؟؟ هنوز خوب نشدمکلافه ام.تموم دیشب رو نخوابیدم.اتاق گرمه و همراه بیمار بغلیم نمیذاره پنجره رو یکم باز کنیم هوا عوض بشهآزمایشاتم همه سالمه ولی بازم می خوان خون بگیرن.من تنگی نفس کمی دارممعلوم نیست کی مرخص بشم.با امروز میشه 4روز که نرفتم سرکارمیشه 2روز که نرفتم بوفهخسته و کلافه امخدایا منو از این بازار شام نجات بدهلعنت به اون داروی ایرانی که خوردم.


تنگی نفس امونم رو بریدهدکترم بدرد نمی خورهخنگه.همونیه که قبل عمل دز قرصامو  یدفه کم کردخوب نشدم.معلوم نیست چه بلایی سرم میاد.از اول امسال معلوم بود که چه سال گندی در پیش دارم.مریضی.اخراج شدن.بی کاری و نا امیدی.خدایا  کمکم کن.احتمالا بعد از مرخصی صاحبکار زنگ میزنه میگه دیگه نیاخیلی عجیبه که من رفتم ملاقات دخترش ولی اون نیومد اینجوری مواقع به خریت خودم پی میبرم . .اگه زنده موندم 3سال طول میکشه تا دارو به طور کامل از زندگیم حذف بشه و شبیه یه ادم عادی بشمبرام دعا کنید.برای تموم این سه سال.برای تمام ارزوهایی که کمرنگ میشن.برای بیم ها و امید های منبرای درد ها .برای عشق هایی که منو نا دیده میگیرن.پرستار اومد  من برم


از وقتی سر کارگر رفته همه چیز بهم ریختهدیگه حمایت کننده ندارم .همه چیز سخت شدهساعت دستشویی رفتنمون رو هم حساب می کنه این جدیدهبهم میگه بیکار شدی ظرف بشور یا ابمیوه درست کنهمش بهم می توپه.من خسته امخیلی 

دلم گریه می خواد ولی نباید گریه کنم .باید مرد بشمباید قوی باشمباید صبور بودنو یاد بگیرم.نمیدونم قبل از اینکه بندازنم بیرون از اینجا برم یا صبر کنم؟!


رو اعصابمه رو اعصابمه رو اعصابمهدختره فتنه آشوب گرنمی دونم بالاخره کی حال کیو می گیرهولی امیدوارم یه روزی بدجوری ش بسوزهآشغال خود شیرین

احتمالا من از اینجا برم.با این حال هر بار که "اون" رو می بینم از تصمیمم برمی گردم ولی بیماری بهم اجازه تصمیم گیری بیشتر رو نمیدهباید برمبا پشت سر گذاشتن همه چیز در پشت سرم

.

مشکلات جدیدی که یا ایندفه بر اون پیروز میشم یا طبق معمول حل میشه:

-بیماری شدت یافته

-حقوق ضایع شده در محل کار

-از دست دادن کار و ندیدن اون

-مشکلم با صندوقدار شیفت صبح

-تابستون و هوای گرم

-تنظیم قرص

-پول برای درمانم

برام دعا کنید


دیشب داشتم از تنگی نفس می مردم.صبح رفتم دکتر.گفت درمانت ناقصه.اصلا تحت نظر نیستی.آزمایش آنتی بادی برام نوشت و تست ریه.کورتون هم نوشت گفت باید می خوردی.خیلی نا امیدم خیلی درمونده ام

زنگ زدم بیمارستان فیروزگر تهران وقت دکتر گرفتم .14اردیبهشت 8:30صبحبه مامان زنگ زدم و اطلاع دادم تلفن رو روی من قطع کرد.

به خاله معصومه گفتم به کمکش احتیاج دارم گفت برنامه اشو چک می کنه ببینه می تونه باهام بیاد یا نه

صندوقدار شیفت صبح یه فتنه ی واقعیه  .خیلی آدم گربه صفتیهانقد عشوه اومد که بعد دو ماه حقوقش رو 400بردن بالا ولی من نه .چقدر ازش بدم میاد

اگه حالم بد تر از این بشه احتمالا دیگه نرم سر کار

باید تنهایی دنبال درمانم باشم.باید پول جور کنم.باید فرشو بفروشم.باید زنده بمونم .تنهایی تنهایی تنهاییتنهایی مبارزه می کنم تا بشم امید همه ی کسایی که بعد من میان و تنهان

امسال مسلما سال خوبی برام نبودبیماریم شروع شد.دارم کارمو از دست میدمو هزار تا مشکل دیگهولی باید تلاش کردباید تلاش کنم و از مامان بپرسم چرا منو تنها گذاشت وقتی که من هیچ وقت تنهاش نذاشتم

چرا؟!

برام دعا کنید


سلام من مرخص شدم و دیروز اومدم خونهدکتر می خواست برام کورتون بنویسه که من قبول نکردم .

وای یه اتفاق بدی افتاد دیروز سر کارم

اقای سرکارگر بعد یه دعوای لفظی با مسئول خرید اخراج شدباورم نمیشه

از حالا به بعد فروشگاه به درک واصل میشه چون افراد نالایق میان بالاصندوقدار شیفت صبح پر و بال میگیره و دوباره برام شاخ میشه.و در نهایت احتمالا اونقد خسته میشم که  از کارم استعفا میدم

من گفته بودم به سرکارگر که این دختره فتنه است و بوی شر میده اینا باور نکردناین منم میندازه بیرون حالا ببین کی گفتم

امروز میرم بوفهشبیه جنگ زده ها شدههیچ وسیله ای توش نیست دوباره سفارش دادم.خدایا آن کن که آن به و مگذار مرا به که و مه.

*کورتون بدن رو ضعیف می کنه تا بیماری کمرنگ بشه .اگه کورتون بخورم بدنم در برابر بیماری مبارزه نمی کنه و ضعیف و تنبل میشه.من بدنمو لوس نمی کنم

برام دعا کنید


ساندویچ گرفتن رو کنسل کردم.تصمیمو گرفتم.می خوام بوفه رو واگذار کنم و از کارم استعفا بدم

تموم پس اندازی که توی قلکم بود شده 250هزار تومن که خمش سکه 500 تومنی بود.بردم سوپر مارکت و پست بانک چنجش کردمامروز احتمالا آخرین روز کارمهدلم براش تنگ میشه.می دونم پشیمون می شم و مامان باز بهم سرکوفت میزنه آویزوون.ولی من مراقب خودم نبودمسخت کار کردمتحت نظر نبودم بعد عمل.روزای سختی رو می گذرونم

با خوردن کورتون اشتهامو از دست دادمهنوز برای بیمه شدن اقدام نکردم.دیشب تنگی نفسم شدید شدبه مامان التماس کردم بریم بیمارستان گوش نکردحق داره بیچاره کاری ازش بر نمیاد

ماهی فقط 2هفته صبر کن.بعدش میریم یه بیمارستان خوب.قول

دارم رها می کنم .همه چیز رو  .دارم می گذرم تا بتونم سلامتیم رو بدست بیارمنمی دونم قراره چی بشهو هرگز هم نخواهم فهمید

در حال  جاضر ماهی کوچولو توی باتلاقه باید صبر کنه باید تصمیم بگیره .باید انتخاب کنه

برای ماهی کوچولو دعا کنید 


از بس فس فس کردم و نفسم تنگ بود تموم گلوم و دماغم درد گرفته.

جدیدا آب و غذا توی گلوم گیر می کنه که این یعنی خیلی بدهسر کارگر جدید با من بده و راه براه یه چیزی بارم می کنهعوضی.

"اون "خیلی بیشعور و عوضیه.چون صندوقدار شیفت صبح رو خیلی تحویل می گیره و جواب سلام منو نمیده آشغال

چیکار کنم چیکار کنم چیکار کنم


دیشب به مامان گفتم پولتو نمی خوام ولی لا اقل وقتایی که مریضم کنارم باش

مامان امروز با من خوب شده و گفته باهام میاد تهران و کارامو دنبال می کنهبیگ لایک داری ماهی

دیشب با مدیر داخلی جدید حرف زدمخیلی بده که منو تهدید می کنن.گفتن یکیو پیدا کردن که با 500تومن حاضره ظرف بشوره و فیش بزنه.اعصابمو خرد کردن کثافتا. امروز آزمایش آنتی بادی ازم گرفتن 10روز دیگه جوابش میاد

کورتون می خورم روزی 1/2 احساس می کنم موثر بودهالبته یکم

دنبال کارمیه کار دیگه که عذاب نکشم.

کار کردن با همکارای مرد خیلی راحت تر از همکارای زنههمکار زنی که فتنه باشه و با حربه های زنونه دیگران رو کنترل کنه یقینا یه آشغال به تمام معناست که نمیشه باهاش مبارزه کردبه قول یکی پشت همو خالی می کنن  و چاه زیر پای هم می کنن

مامان میگه صبر کنصبر کنصبر کن

مامان میگه معذرت می خوام که تو رو بدنیا آوردم و حالا اینجوری شدی

خدا کمکم کنه


امممممممممضعف عضلات دارم ولی تنگی نفسم بهتر شده یکم

بوفه رو به مامان واگذار کردمحالا صبح ها استراحت می کنم و می خوابم.سعی می کنم از استرس و عفونت دور بمونمسعی می کنم مثبت باشم.اما مگه میشه؟

در پس هر اتفاقی حکمتی هست .در پس هر دردسری یه مسیر پر هیجان از زندگی

معلومه که منم خسته میشم و میگم بذار تموم بشهولی می خوام بدونم بعدش چه اتفاقی منتظرم بوده.پس جا نزن ماهی کوچولوبرو جلو حتی اگه دیگه زیبا نباشیحتی اگه کسی تو رو نخوادحتی اگه داغون بشیماهی شنا کن شنا کن شنا کن


دیدنت اذیتم می کنهکاش یا متوجه اشتباهت بشی یا هرگز نبینمت

اوضاع در محل کار یکم آرومه و از جو و تشنج خارج شدهحالا مرددمحالا نمی دونم که برم یا بمونم.پس کاری نکن که فقط به خاطر ندیدن تو برم.

بهشون گفتم 14اردیبهشت وقت دکتر دارماگه می تونی بهم مرخصی بده یا اخراجم کنگفت درمانت مگه چقد طول می کشه؟گفتم شاید 3روز! گفت حالا درستش می کنیم نمی خواد برینمی دونم چقدر حرفش می تونه حقیقت داشته باشه یا بدنم چقدر دووم میاره و یا کی از ندیدن و تحویل نگرفتن"اون" اذیت نمی شم.



بعد از من هرگز نمی فهمی چرا تورو رها کردمهرگز نمی فهمی به خاطر خودت ازت دور شدم .هرگز نمی گیری چی شد ازت گذشتم!

خانم(ع) انقد پر و بال گرفته به همه دستور میده و رئیس بازی در میاره.چقد ازش بدم میاد. اگه در مبارزه با بدنم شکست نمی خوردم یقینا یه روز حالشو می گرفتم

وقتی با مامان م می کنم در مورد ادامه کارم میگه خودت می دونی.ولی اگه کارتو از دست بدی دیگه نمی تونی کار بگیری.نمی تونی پول تعاونی بدی.توی خونه می میری

مامان به خودش فکر می کنه و نمی گه چرا دخترم انقد بد نفس می کشه یا از چی در عذابه

کورتون می خورم.روزی 1/2باید بشه روزی یه کاملنمی دونم قراره چی به سرم بیاد

به قول نگین -یکی دیگه از همکارای خانم در سرکارم-با این سابقه کاری که داری قبل از اینکه بندازنت بیرون برومی دونم "ع" عشوه گر یه روزی این کارو مس کنه

برای ماهی کوچولو دعا کنید


سرکارگر جدید بهم سخت میگیره و اذیتم می کنهآخرش هم می گه به خاطر خودته تا قوی تر بشی

آقا من نمی خوام اینجوری قوی بشم.شت

تنگی نفسم یجوریه که انگار لوله بخاری نفتی گرفته و هی خارت خارت می کنهکمتر از ده روز دیگه میرم بیمارستان فیروزگر حالا ببینم دکتر اونجا چی می گه.خدا کنه حالم بهتر بشه و یه کار بهتر پیدا کنم

دلم برای خواهرم تنگ شده.خیلی4ماهه ندیدمش

امسال سال خوبی خواهد بود؟ با وجود اینکه از اول امسال درگیر بیماری شدم.موقعیت کاریم متزل شد و کسی رو که دوستش داشتم رو از دست دادم؟ 

خدایا بهم کمک کن.تو هیچوقت نا امیدم نکردی

.

ماهی افتاده توی تور ماهی گیریبهش زمان بدینبهش وقت بدین تا تور رو پاره کنه


چقد "ع"بدجنسه

فک کنم به علاقه من به "اون"پی برده که امروز بهم گفت :"اون" زن داره!

سعی کردم خوددار باشم و چیزی نگم تا لو برم.اگه زن داشته باشه چی؟

من که خودم از اول ولش کرده بودم تا بیشتر وابسته اش نشماین کی وقت کرد توی این 3-4ماه بره زن بگیره ؟؟؟؟

با مامان دعوا کردم و بهش گفتم تقصیر تو بود که من مریض شدمبه خاطر اینکه دفترچه درمانی مریم تموم شده و من مجبورم با هزینه آزاد برم دکتر تقصیر هیچکس نیست.ماهی اینو قبول کن 

در حال حاظر از بارگاه باریتعالی می خوام که اون زن نداشته باشه تا بیشتر از این شکسته نشمنمی تونم برم که از خودش بپرسم

باید با دوست دایی راجع به حقوقم صحبت کنم .خیلی کمه.همش میره پای کرایه شبم

ماهی ماهی ماهی ماهی یکم امیدوار باش.اون ادمی نیست که در کمال زن داشتنش باهات لاس بزنه یا یه جوری نگات کنه و بهت لبخند عاشقانه بزنه

دوستش دارم



نگین -همکارم رفتحالا تنها شدم سر کار

بابا آخه این اگه منو بگیر بود توی این 7ماهی که اینجام میگرفتتم

مامان میگه دیگه سرکار نرو بریم روستا زندگی کنیمخونه بابابزرگ مرحومگفت اینجوری پول پیش رو ذخیره می کنیم و میریم مرغ و خروس پرورش می دیم و کاملا ارگانیک عمل می کنیم تا وقتی تو خوب بشی

چه خوب دیگه کار نکنماوف از مامان این پیشنهاد بعید بود

الان بلدم شیر موز،فول میکس،وافل و ووو درست کنم.

مامان می گه خاله می گه پنجشنبه بریم تهران.گفتم اخر هفته مرخصی نمی دنمعضلی شده.


سرکارگر جدید بهم سخت میگیره و اذیتم می کنهآخرش هم می گه به خاطر خودته تا قوی تر بشی

آقا من نمی خوام اینجوری قوی بشم.شت

تنگی نفسم یجوریه که انگار لوله بخاری نفتی گرفته و هی خارت خارت می کنهکمتر از ده روز دیگه میرم بیمارستان فیروزگر حالا ببینم دکتر اونجا چی می گه.خدا کنه حالم بهتر بشه و یه کار بهتر پیدا کنم

دلم برای خواهرم تنگ شده.خیلی4ماهه ندیدمش

امسال سال خوبی خواهد بود؟ با وجود اینکه از اول امسال درگیر بیماری شدم.موقعیت کاریم متزل شد و کسی رو که دوستش داشتم رو از دست دادم؟ 

خدایا بهم کمک کن.تو هیچوقت نا امیدم نکردی

.

ماهی افتاده توی تور ماهی گیریبهش زمان بدینبهش وقت بدین تا تور رو پاره کنه


امممممممممضعف عضلات دارم ولی تنگی نفسم بهتر شده یکم

بوفه رو به مامان واگذار کردمحالا صبح ها استراحت می کنم و می خوابم.سعی می کنم از استرس و عفونت دور بمونمسعی می کنم مثبت باشم.اما مگه میشه؟

در پس هر اتفاقی حکمتی هست .در پس هر دردسری یه مسیر پر هیجان از زندگی

معلومه که منم خسته میشم و میگم بذار تموم بشهولی می خوام بدونم بعدش چه اتفاقی منتظرم بوده.پس جا نزن ماهی کوچولوبرو جلو حتی اگه دیگه زیبا نباشیحتی اگه کسی تو رو نخوادحتی اگه داغون بشیماهی شنا کن شنا کن شنا کن


دیدنت اذیتم می کنهکاش یا متوجه اشتباهت بشی یا هرگز نبینمت

اوضاع در محل کار یکم آرومه و از جو و تشنج خارج شدهحالا مرددمحالا نمی دونم که برم یا بمونم.پس کاری نکن که فقط به خاطر ندیدن تو برم.

بهشون گفتم 14اردیبهشت وقت دکتر دارماگه می تونی بهم مرخصی بده یا اخراجم کنگفت درمانت مگه چقد طول می کشه؟گفتم شاید 3روز! گفت حالا درستش می کنیم نمی خواد برینمی دونم چقدر حرفش می تونه حقیقت داشته باشه یا بدنم چقدر دووم میاره و یا کی از ندیدن و تحویل نگرفتن"اون" اذیت نمی شم.



بعد از من هرگز نمی فهمی چرا تورو رها کردمهرگز نمی فهمی به خاطر خودت ازت دور شدم .هرگز نمی گیری چی شد ازت گذشتم!

خانم(ع) انقد پر و بال گرفته به همه دستور میده و رئیس بازی در میاره.چقد ازش بدم میاد. اگه در مبارزه با بدنم شکست نمی خوردم یقینا یه روز حالشو می گرفتم

وقتی با مامان م می کنم در مورد ادامه کارم میگه خودت می دونی.ولی اگه کارتو از دست بدی دیگه نمی تونی کار بگیری.نمی تونی پول تعاونی بدی.توی خونه می میری

مامان به خودش فکر می کنه و نمی گه چرا دخترم انقد بد نفس می کشه یا از چی در عذابه

کورتون می خورم.روزی 1/2باید بشه روزی یه کاملنمی دونم قراره چی به سرم بیاد

به قول نگین -یکی دیگه از همکارای خانم در سرکارم-با این سابقه کاری که داری قبل از اینکه بندازنت بیرون برومی دونم "ع" عشوه گر یه روزی این کارو مس کنه

برای ماهی کوچولو دعا کنید


ساندویچ گرفتن رو کنسل کردم.تصمیمو گرفتم.می خوام بوفه رو واگذار کنم و از کارم استعفا بدم

تموم پس اندازی که توی قلکم بود شده 250هزار تومن که خمش سکه 500 تومنی بود.بردم سوپر مارکت و پست بانک چنجش کردمامروز احتمالا آخرین روز کارمهدلم براش تنگ میشه.می دونم پشیمون می شم و مامان باز بهم سرکوفت میزنه آویزوون.ولی من مراقب خودم نبودمسخت کار کردمتحت نظر نبودم بعد عمل.روزای سختی رو می گذرونم

با خوردن کورتون اشتهامو از دست دادمهنوز برای بیمه شدن اقدام نکردم.دیشب تنگی نفسم شدید شدبه مامان التماس کردم بریم بیمارستان گوش نکردحق داره بیچاره کاری ازش بر نمیاد

ماهی فقط 2هفته صبر کن.بعدش میریم یه بیمارستان خوب.قول

دارم رها می کنم .همه چیز رو  .دارم می گذرم تا بتونم سلامتیم رو بدست بیارمنمی دونم قراره چی بشهو هرگز هم نخواهم فهمید

در حال  جاضر ماهی کوچولو توی باتلاقه باید صبر کنه باید تصمیم بگیره .باید انتخاب کنه

برای ماهی کوچولو دعا کنید 


از بس فس فس کردم و نفسم تنگ بود تموم گلوم و دماغم درد گرفته.

جدیدا آب و غذا توی گلوم گیر می کنه که این یعنی خیلی بدهسر کارگر جدید با من بده و راه براه یه چیزی بارم می کنهعوضی.

"اون "خیلی بیشعور و عوضیه.چون صندوقدار شیفت صبح رو خیلی تحویل می گیره و جواب سلام منو نمیده آشغال

چیکار کنم چیکار کنم چیکار کنم


دیشب به مامان گفتم پولتو نمی خوام ولی لا اقل وقتایی که مریضم کنارم باش

مامان امروز با من خوب شده و گفته باهام میاد تهران و کارامو دنبال می کنهبیگ لایک داری ماهی

دیشب با مدیر داخلی جدید حرف زدمخیلی بده که منو تهدید می کنن.گفتن یکیو پیدا کردن که با 500تومن حاضره ظرف بشوره و فیش بزنه.اعصابمو خرد کردن کثافتا. امروز آزمایش آنتی بادی ازم گرفتن 10روز دیگه جوابش میاد

کورتون می خورم روزی 1/2 احساس می کنم موثر بودهالبته یکم

دنبال کارمیه کار دیگه که عذاب نکشم.

کار کردن با همکارای مرد خیلی راحت تر از همکارای زنههمکار زنی که فتنه باشه و با حربه های زنونه دیگران رو کنترل کنه یقینا یه آشغال به تمام معناست که نمیشه باهاش مبارزه کردبه قول یکی پشت همو خالی می کنن  و چاه زیر پای هم می کنن

مامان میگه صبر کنصبر کنصبر کن

مامان میگه معذرت می خوام که تو رو بدنیا آوردم و حالا اینجوری شدی

خدا کمکم کنه


دوست داشتنت

مثل آواز جیرجیرک در تابستان است

وقتی که پنجره باز باشد

و برقصد بخار از چای داغ بعد از ظهر

دوست داشتنت

مثل خش خش برگ های پاییزی ست

وقتی می دوم

و هوا را از خالی تو پر می کنم

فال بگیر

ای روشن ترین خاطره از عبور بهار در قاب پنجره

تو خیسی از باران

و من طعم خاک باران خورده را دوست دارم

صدای باد می آید

و خس خس سینه ام

دست هایم یخ می زند

و از غلظت خون در رگ هایم

انبساط خاطره رنگ می بازد

به خودم می گویم

آیا صدایی که چون بال فرشتگان است

دویدن در باغ گیلاس را 

درک خواهد کرد؟

سر می کشم چای داغم را


باورم نمیشه! دارو ی لعنتی بعد دو ماه دردسر درست کردن برای من پیدا شد! اونم کجا؟! طبقه دوم کابینت بغل ماکارونی هاااااا

الان که فکرشو می کنم می بینم اگه دارو گم نمی شد من هرگز نمی فهمیدم که باید تحت نظر باشم و از خودم مراقبت کنم

امروز میرم تهران.قراره من و مامان و خاله معصومه با دختر خاله ام نرگس بریم تهران خونه اشون و صبح بریم دکترپس انداز بوفه امو که شده 150تومن دادم مامان و گفتم برام خرج کن و پیش خاله ننالگرفت!

بیشتر وقتا دو دلمبه علاقه ای که به "اون" دارم و باید انکارش کنمبه کاری که بهش عادت کردم و زندگیم شده ولی باید ولش کنم چون حقوقش کمهبازم طبق معمول به این نتیجه رسیدم که مشکلاتم خود به خود حل میشه فقط من این وسط بیخود حرص می زنم

گلو درد دارمبه خاطر کورتون بدنم ضعیف تر شده و احتمالا دیرتر خوب میشه.کبودی های بدنم هنوز خوب نشده .همه میگن لاغر شدیولی خودم فک می کنم چاق شدمالان یه عالمه بدهکاری دارم که با از دست دادن بوفه بهم رو آورده318تومن مانده بدهی قبلی به ساندویچی300تومن پول تعاونی به خاله ربابه100تومنی که ازش خرید کردمنمی صرفه واقعا نمی صرفه.از الان باید چطور زندگی کرد؟! مامان میگه با قناعت

کاش راه حل تموم مشکلات زندگیمون تاگهان از طبقه دوم کابینت و بغل بسته های ماکارونی پیدا بشهکاش تموم مشکلات لاینحل در کسری از ثانیه حل بشهکاش امیدوار باشم و یکم اعتماد به نفسم بالا برهتا دیگه سرکارگر جدید بهم نگه خودباخته ای که ترس توی چشماش معلومه!

راستی نگفتم؟با سرکارگر حرف زدم و گفتم چرا باهام بدی و به کارام حساس شدی؟ گفت نه تو استرس داری.چرا اتقد زود خودتو می بازی و دستپاچه میشیگفتم: وقتی بهم گیر میدی و ضایعم می کنی اعصابم خرد میشه

.گفت: از قصد می کنم تا تو قوی تر بشی

گفتم:همه با یه روش نمی تونن قوی بشن .اگه توی یه جنگل بخوان به همه حیوونا آموزش بدن که از درخت بره بالا شاید ببر بتونه ولی ماهی نمی تونه

گفت :خواستن توانستنه

گفتم آره ولی ماهی در طبیعتش نیست که بره بالالپ کلام اینه که از هرکسی با توجه به استعداد و ذاتی که داره انتظار داشته باش

گفت:حالا تو ماهی هستی یا ببر؟

گفتم:معلومه من ماهی ام!

حالا رفتار سرکارگر باهام خوب شده خداروشکر.روزی چند بار ازم می پرسه"الان خوبی؟استرس نداری؟؟"

حقوقم کمه.حقوفم کمهخیلی کمهروزی 10تومن کرایه ام میشه



چشم باز می کنم

و می بینم که فرا رسیده است رویا

و نور پشت پلک هایم می رقصد

شاید که جشن شادی برپاست

و اگر چشم باز کنم

خورشید مردمک های مرده ام را ذوب کند

شاید که دیدن

واژه ای غریب برای یادآوری است

شاید که من مرده ام

و در انحنای روشن افکارم

بادبادک هوا کرده اند

من می ترسم

از های های و هی هی گریه های تو

شاید که بشکفد

بغض سفالیم

و ترک بردارد مجسمه استوار آزادی

چشم باز می کنم

و دیدن را

از دریچه چشم های تو تعریف خواهم کرد

بگذار روح بلولد در قصه کاج های مرده

و آنگاه هزاران کلاغ سفید

تولد پلک های مرا جشن بگیرند

تا من دوباره رویا ببینم


تنگی نفسم بهتر شده.الان روزی سه تا قرص کامل مستینون می خورم که باعص میشه سرگیجه و دوبینی بگیرم که البته تحمل می کنم چون تنگی نفسم بهتر شده.مصرف کورتون رو کمتر کردم چون باعث شده بود هی گر بگیرم و فک کنم فشارم بالاست.البته چند وقته تپش قلب دارم و سردرد شاید فشار هم  رفته باشه بالا.دیگه برم.ماهی میره که آینده رو رقم بزنه.در کنار ه هاگرداب هاامواج.و وووو می خوام به جای دریا به اقیانوس برسم.


درد-درد -درد

دست و پاهام و همه وجودم درد می کنهروزی 3تا قرص کامل مستینون می خورم.کورتون و

امروز اومدم سرکار! ساعت 9حرکت کردیم و12خونه بودیم.خانم ع فتنه گر رو مخمهفعلا از در دوستی باهاش درومدم تا ببینم چی توی سرشه! 

برام دعا کنید تا ازین ورطه خلاص بشم


رفتم پیش دکتر معتمد در بیمارستان فیروزگر تهران!

جمعه عصر همراه با خاله معصومه،نرگس و محسن و مامان حرکت کردیم به سمت تهران،شب ساعت12:30خسته و کوفته رسیدیم!

صبح زود با اسنپ رفتیم بیمارستان ! دکتر ساعت 10 اومد! گفت آزمایش آنتی بادیت خوبه!مصرف کورتون رو به 1/2 یک روز در میون جابجا کرد و مستینون از روزی 1/4 و سپس روزی سه تا 1/2 الان تبدیل شد به روزی 3 تا کامل!!! گلوم درد می کنه! شاید به خاطر کورتون گلوم زخم شده و تاول شده.

.شاید عوارض قرصه

شاید بیماریه.نمی دونم نمی دونم  و چقدر ندونستن سخته!

از نرگس 7تا کتاب خوب قرض گرفتم! فردا بر می گردم سر کار،چقدر دلم برای "اون" تنگ شدهحسش اومده سراغم!

ندای درونی من  با تشر بهم میگه:ماهییییی! این حرفا چیه میزنی؟ آشغال!

ولی جدی جدی کل امروز همش توی فکرم بود و کنار خودم فرضم کرده بودمش!

ندای درونی:ماهییییی

من:خب چیهههههه

پ.ن:مسیر زندگی رو دریاب! هر روز یه کاغذ جدیده برای نوشتن خاطرات هیجان انگیز یک انسان مستقل.زندگی کن

در هر شرایطی.ماهی یه داستان تاثیرگذار باش.

پ.ن:توی اینترنت خوندم آزارتان(قرص جدیدم که سرکوب گر سیستم دفاعیه) می تونه باعث سرطان بشه.خدایا تروخدا این یکی دیگه نه



یه صندوقدار جدید اومد! احساس خطر می کنم! بهم گفتن از فردا میاد کارا رو بهش یاد بده! چقدر احساس حماقت می کنم! باید زود تر برم یا صبر کنم تا منو بندازن بیرون؟؟ چقدر از آدمای دورو بدم میاد

آقای "ک" که من عاشقش بودم به یه دختر دیگه دلبسته شده! می دونم! حس زنونه ام بهم میگه! تموم شد! چقد بده حالم! از چند جهت باید در هم کوبیده بشم؟؟ دیگه نمیاد بهم سلام نمی کنه.بهم اهمیت نمیده .چقدر دلم برای خل بازیای اون موقعمون تنگ شده.زن صاحبکار سابقم راست می گفت باهاش کل کل نکن چون خودت آسیب میبینی آخرش!

راست می گفت و من اشتباه کردم.چقدر همه چیز دور از دسترسه

آقای "ک" چقدر آشغالی که منو وابسته کردی! چقدر ازت بیزارم!

امروز خودمو بیمه کردم! بیمه آزاد! نمی خوام رکب بخورم و یدفه ای بهم بگن برو! این انصاف نیست وقتی که تموم تلاشم رو برای کامل بودن انجام دادم و حالا به اسن وضع افتادم که بی هیچ دلیلی بذارم برم! باید چیکار کنم؟! 

ماهی ،تو که از اولش می خواستی بری.پس ادا در نیار

من:این فرق می کنهفرق داره رفتن ارادی با رفتن اجباری

-ولش کن.مهم نیست.صبر کن بندازنت بیرون  تا دیگه کسی نگه چرا نموندی.چرا رفتی

دلم برای آقای "ک" بی شعور تنگ میشه

"من رشته وصل تو پاره می کنم

باشد گره خورد به تو نزدیک تر شوم"


"سعدی چو جورش می بری از پی او دیگر مرو

ای بصر من می روم؟ او می کشد قلاب را"

رها کن تا رها بشی


ماهی هیچوقت اصول و چارچوب خودتو به خاطر آدمای عوضی تغییر ندههمیشه خودت باش!

از وقتی قرص کامل مستینون رو می خورم گر می گیرم،گرمم میشه.جوش می زنم.احساس میکنم فشارم و گرمای درونم بالاست.ولی خب عوضش تنگی نفشم تقریبا بهتر شده!

بین بد و بدتر انتخاب خوردن قرص ها برای من بهترهباید صبور بود! همیشه اتفاقای خوب رخ خواهند داد!

میدونم که باید دنبال یه کار بهتر باشم! حقوقم زیاد نیست، پیشرفتی وجود نداره،فشار عصبی و استرس زیاده،دیدن هر روزه ی خانم "ع" ،ترس از اخراج شدن وباید دنبال یه کار جدید باشم!

اینجا همش بهم میگن قراره اخراجت کنیم! دیگه آخرش باید بگم به درک اخراجم کن!

عشق ادمو ضعیف می کنهمنم به خاطر اقای "ک"احمق اینجا موندگار شدم .واقعا که چه حماقتی

کورتون نخوردم امروزنمی دونم کار درستی بود یا نهدر حال حاضر در برهه ای از زندگیم قرار گرفتم که دلم می خواد بهم بگن چیکار کنم یک روزی تموم اتفاقات بد تموم میشه و خاطرات تاثیرگذارش باقی می مونن.

پ.ن:ماهی طلایی زنده می مونه.حتی اگه هر روز جوش بزنه.گریه کنه.عذاب بکشه ماهی طلایی برای خاطر یه روز شادی تند تر شنا کن


الان یکی بهم گفت چرا انقد صورتت پف کرده؟؟گفتم نمی دونم! گفت قرص اعصاب می خوری؟؟ گفتم اره

امروز اولین قرص اعصابو خوردمکورتون هم هر یک روز در میون می خورم  می ترسمممممممممم

آینده تنها زمانیه که برای همه یکسانهخدایا به کمکت احتیاج دارم  کمکم کن


از پسش بر بیا! با وجود تموم مشکلات و درد هات! برو جلو! داد بزن گریه کن ولی بازم ادامه بده!! میدونم گیجی و بی قراریت برای بیماری و داروهاته.پس اگه کسی مسخره ات کرد،بهت گفت خنگ و بی عرضه.ناراحت نشواون نمی دونه  که چراپس برو جلو.با یه امتیاز ویژه که تو نقص داری و می تونی برنده باشیباهاشون بخند و نذار فکر کنن موفب شدن روت اثر بذارنقوی باش ماهی کوچولوی بدون بالهشنا کن شنا کن شنا کن


مامان کارشو از دست دادمن سر کارم دارم زجر کش میشممشکلات داره منو از پا میندازه نمیتونم الکی امیدوار باشم

حقوقم کمه.


خانم"ع" رفته رو اعصابم .دو سه تا پسر قلدر که همکارای جدیدم هستن واسم قلدری می کننسر کار امنیت شغلی ندارم.چقدر احساس می کنم نیاز به حمایت دارم.باید یه کار جدید پیدا کرد.باید رفت.باید از اول شروع کرد

چقدر نا امیدی بدهچقدر سخته ندونی چیکار کنیچقدر سخته بد باشی وقتی از درون متلاشی شدیچقدر بده یکیو دوست داشته باشی ولی برای خوشبختی خودش ولش کنی بذاری بره

مامان از وقتی کارشو از دست داده هی میگه چادر میذارم سرم میرم گدایی.این حرفاش باعث میشه درد عضلاتم بیشتر بشهخدایا کمکم کنجز تو کسی رو ندارم


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

عطر و ادکلن های مردانه و زنانه با قیمت مناسب جدیدترین تعبیر خواب های روز دنیا فضای کار اشتراکی ریسون|سالن کنفرانس ریسون نقد فیلم های طنز دنیا مرکز اخبار فیلم و سریال کانون فراشعر ایران فروشگاه فراری mavara Marcus